بازدید امروز : 129
بازدید دیروز : 45
این روزها همه در تب و تاب مسابقات جام جهانی فوتبال در یکی از کشورهای آمریکای لاتین هستند و هیجانات کاذب و سکرآور این افیون استعماری به کمتر کسی(از جمله سیاسیون میخکوب شده پای جعبه جادویی) فرصت و رغبت تأمّل در کارکردها و فلسفه وجودی آن را می دهد.
لذا به همین مناسبت و علی رغم اینکه بنا نداشتم در این وبلاگ آثار دیگران را copy paste کنم، اما برای ادا کردن حق مطلب چاره ای ندارم جز اینکه به قلم شیوای استاد شفیعی سروستانی متوسّل شوم و به گزیده ای از کتاب "داستان ورزش غرب" ایشان بپردازم؛ ایشان در فصل "آمریکای لاتین و ورزش مدرن" اینگونه چگونگی ورود فوتبال به کشورهای اروگوئه و برزیل را روایت می کند:
کشورهای امریکای لاتین، علیرغم تاریخ و فرهنگشان، امروزه به عنوان درماندهترین و عقبماندهترین کشورهای جهان به شمار میروند...
آن گاه که زور سرنیزههای سربازان انگلیسی و فرانسوی و امریکایی، توان فراگیر خود را برای رام کردن ساکنان این سرزمین بزرگ از دست داد، «فوتبال» پای در میان نهاد تا به عنوان سلاحی کارآمد از طریق استحمار مردم این دیار، راه خروج منابع غنی امریکای لاتین و سرازیر شدن آن را به صندوقهای گشاد و عریض و طویل دول استعماری هموار سازد.
... اگر در سرزمینهای اسلامی، اختلافات مذهبی و قومی میتوانست امکان حضور دولتهای انگلیس و فرانسه را فراهم آورد و آنان را دایرمدار امور سازد؛ در سرزمین بزرگ چین، تریاک مجانی و رایج میتوانست چشمها و گوشها را ببندد تا ساکنان این سرزمینها کاملاً از حضور خصمی خونخوار غافل بمانند؛ در آمریکای لاتین وضع دگرگون بود ...
فقدان گرایشهای مذهبی، فلسفی و اعتقادی و ناکار ماندن افیون، استعمار را واداشت تا برای حضور بلامنازعه از ورزش مدرن مخصوصاً «فوتبال» استفاده نماید. «فوتبال، آن هم فوتبال پروفسیونل میتوانست چشم و گوش ملتهای بیریشه را ببندد، بدان حد که آنها فراموش کنند که هستند و برای چه فعالیت میکنند... میبینیم که استعمار در مقابل قهوه و کائوچوی اروگوئه در سال 1926 چگونه دام ورزش را در اروگوئه، کوچک ترین کشور امریکای لاتین گسترد.» (1)
در تاریخچه آغاز فوتبال در اروگوئه می خوانیم: «در آغاز ، فوتبال در اروگوئه مفهوم معین و مشخصی نداشت. تنها در این سال بود که یک کمپانی انگلیسی به نام «دوک لند کمپانی» که کارش تجارت قهوه بود و محصولات جنگلی اروگوئه، مخصوصاً چوبهای بسیار گرانبها و صنعتی آن را به انگلستان صادر میکرد، چون دید که کارگران اروگوئه طالب افزایش دستمزد بیشتر و کار کمتر هستند، مسأله افزایش دستمزد را نادیده گرفت و در زمینه کار کمتر به کارگران اروگوئه اطلاع داد که حاضر است وسایل تفریح آنها را فراهم سازد... کمپانی با وارد کردن مقدار زیادی توپ فوتبال و پخش مجانی آن در میان خانوادههای کارگران و نیز با ارایه طریقه این بازی ، ریشهای برای فوتبال به وجود آورد... در عرض دو سال یعنی از 1920 تا 1922 کار به جایی رسید که یکی از واردات عمده کشور اروگوئه توپ فوتبال و وسایل این بازی بود... »(2)
رئیس کمپانی «دوک لند» در اروگوئه در نامهای به رئیس مستقیم این کمپانی در لندن نوشت: «آقای رئیس، دوست محترم، از لطف شما حال ما خوب است... ما اینک کارگردانی داریم که با حداقل دستمزد حداکثر کار را تحویل میدهند. از اخبار بسیار جالب این که ورزش فوتبال در طی چند سال اخیر در اینجا رشد بسیار سریعی کرده، تا به آن اندازه که امروز هیچ فردی از افراد کشور اروگوئه پیدا نمیشود که راجع به فوتبال علاقهای در خود احساس نکند... در مورد توسعه این ورزش به نظر من باید کاری کرد که ملت اروگوئه آن را به عنوان یک اصل و سنت مقدس تلقی کند و تمام ساعات فراغت خویش را به فکر کردن درباره آن بپردازد»(3)
جالب توجه است که در خلال سالهای 1922 تا 1926 سی و دو میسیون ورزشی وارد اروگوئه شد و به تحقیق درباره چگونگی ورزش در این کشور پرداخت و سپس اعلامیهای صادر شد که برای تأمین سعادت و سلامت و ترقی و رفاه ملت اروگوئه استادیومهای ورزشی خواهند ساخت. خبری که روزنامههای محلی آن را با آب و تاب نقل کردند. بردهداری نوین تجویز شده، صورت نو و جدیدی از استعمار را در امریکای لاتین به نمایش میگذاشت. طی مدت کوتاهی تنها در برزیل 12 استادیوم با ظرفیت بالا ساخته شد و با حمایت امریکا مسابقات بزرگ و خرید و فروش ورزشکاران رواج یافت.
امریکا همه همّ خویش را مصروف آن کرد تا فوتبال به عنوان یک «شأن ملی» در امریکای لاتین شناخته شود و این امر میتوانست تمامیت توان، غیرت و تعصب ملی مردم برزیل و اروگوئه را مصروف بازی فوتبال نماید و از این رهگذر عموم مردم را از حضور استعمار نو غافل سازد و در اجرای این سیاستها بود که روزنامههای پرتیراژ، فوتبال را به عنوان «سنت بزرگ برزیل» قلمداد کرده و امریکای لاتین را در میان امواج ورزش حرفهای غرق کردند تا جایی که امروزه در برزیل فوتبالیستها را چون پیامبران بزرگی میدانند که تجاوز به حریم آنها غیرممکن است.
«رولف کونیل» خبرنگار ورزشی آلمان در گزارشی نوشته بود: «در دنیا هیچ ملتی به اندازه ملت برزیل به فوتبال عشق نمیورزد و اینگونه فوتبال را مافوق همه چیز قرار نمیدهد. روزی در برزیل ضمن یک مصاحبه از طرف صحبتم پرسیدم چرا شما برزیلیها این چنین کورکورانه کشته و مرده فوتبال هستید؟ میدانید چه جواب داد؟ او گفت: شما باید درک کنید که ملت برزیل را هیچ عامل مشترکی به یکدیگر پیوند نمیدهد. ما فاقد زندگی سیاسی، زندگی فرهنگی و حتی زندگی مذهبی هستیم.»(4)
استعمارگران خوب دریافته بودند که از طریق رواج ورزش پرسر و صدا و مهیج فوتبال میتوان نیروهای بالقوه ملتهای امریکای لاتین را خنثی نمود و آن نیرو را به مسیر دیگری منحرف کرد تا از رو در رو شدن این نیروی قوی با عوامل داخلی استعماری غارتگر جلوگیری به عمل آید. دستنشاندگان غربی همه تلاش خود را مصروف آن داشتند تا با برگزاری مسابقات پرخرج، مرهمی بر زخمهای کهنه ملتهای امریکای لاتین بگذارند و شأن و شخصیت حقیقی و ویران شده این اقوام را در هیأتی دیگر نشان دهند.
... گفتنی است که امریکا از سالهای 1950، ماشینهای کشاورزی را به صورت گسترده به امریکای لاتین وارد کرد تا با ماشینی کردن کشاورزی بتواند قهوه، شکر، کائوچو و محصولات مورد نیازش را به دست آورد. اما چون با مکانیزه کردن کشاورزی با توسعه بیکاری مواجه شد، فوتبال را جایگزین آن نمود.
این حرکت یادآور این سخن استعمارگران است که: «ما آدمها را بر حسب قدرتبدنی، دقت فنی و ارزش تکنیکی قیمت میگذاریم و اگر بیکاری هست، فوتبال را به عنوان کار میتوان پیشه کرد. اگر ماشین به دشمنی با نیروی انسانی پرداخته است، انسان باید نیروهای خود را در راه صحیحی به کار اندازد و به فروش برساند.»(5) شاید به همین دلیل بود که ورزشکار حرفهای مثل یک گاو شیرده ارزش پیدا نمود. چنانکه رئیسجمهور برزیل، با هواپیمای شخصی خود، بازیکنان را به دیگر کشورها میفرستاد.(6)
این حرکات مقدمهای بر «توسعه پروفسیونالیسم» یا «ورزش حرفهای» از سوی دول سرمایهدار و استعماری بود. امری که در ذات خود لگدکوب شدن همه فضایل انسان و سقوط شأن آدمی را تا حد سرحد یک حیوان تنومند و وحشی نازل ساخت.
علوم پزشکی، تغذیه و سرمایه کارخانهداران و صاحبان کارتلهای صهیونیستی دست به دست هم دادند تا از قهرمانان، تابلوهای خوشنمای متحرک و مبلغان کالاهای تجاری بازارپسند بسازند. حال دیگر استعمار نو، میدان عمل خود را توسعه داده بود و با کنار نهادن اسلحه و زور نیروهای نظامی بر آن بود تا پنبه ورزش ساکنان مناطق توسعهنیافته را سر ببرد. در واقع آنچه که حادث شده بود، راهاندازی دفتر شورای دلالان بود که انسان را قیمتگذاری میکرد و جامجهانی، ترازویی بود که به وسیله آن قیمت آدمها معلوم میشد.
«اروگوئه» اولین برگزار کننده مسابقات جامجهانی بود. دستگاه تبلیغاتی غرب، همه سرمایه خود را مصروف طرح و تبلیغ این بازیها نمود تا سرفصل تاریخ نوین را منطبق با خواست دول استعماری برای این مردم درمانده آغاز کند.
روزنامه «پوبله گازتا» در «مونته ویدو» مقاله جالبی نوشت. مقالهای که به قول نویسنده کتاب «آمریکای لاتین، دیدار ورزش و استعمار» بیانیه و مانیفیست استعمارگران بود. در آن مقاله آمده بود: «برای ملت ما افتخاری از این بزرگ تر نیست که برگزار کننده نخستین جام جهانی باشد. این مسابقات که به افتخار پیروزی پیدرپی ملت اروگوئه در مونته ویدو ترتیب داده شده و صدمین سال استقلال کشور ما با آن جشن گرفته خواهد شد، در حقیقت وجود ملت ما را در دنیا ثابت خواهد کرد. ما چه داشتیم؟ آیا ما دارای یک نیروی دریایی عظیم بودیم که با تسلط بر آبهای اقیانوسها و یکهتاز در دریاها نام اروگوئه را به گوش ملل جهان آشنا سازد؟ نه ما هیچ کدام از اینها را نداریم. اما یک فوتبال داریم که نام ما را در سراسر دنیا بلندآوازه ساخته است.
ما پیشنهاد میکنیم در صورت پیروزی تیم اروگوئه در مسابقات جام جهانی ما تاریخ ملت خود را از این زمان آغاز نماییم. یعنی به جای اینکه بنویسم اروگوئه در سال 1380 استقلال یافت به فرزندان نسلهای آینده دنیا بیاموزیم که اروگوئه در سال 1930 موجودیت خود را به جهان اعلام داشت... ما باید باور کنیم که موجودیت ما، استقلال ما و شخصیت همه و همه ما بسته به پیروزی ما در مسابقات جام جهانی 1930 خواهد بود».(7)
پس از پیروزی تیم اروگوئه در سال 1928 طی قراردادی کلیه محصولات کشاورزی اروگوئه یکجا و دربست خریداری شد. آن هم به کمترین بهای ممکن ...
استعمار بر آن بود تا اذهان ملتهای تحت ستم را از مسائل بنیادین مذهبی، سیاسی و اقتصادی معطوف مباحث خرد و پیش پا افتاده، اما، جنجالی و پر غفلت کند، تا دیگر سراغ از سرنوشت خود، فرهنگ لگدکوب شدهاش در دستهای استعمار غارتگر نگیرد و نیروی بالقوهاش را مصروف مجادلات حقیر در میدانهای فوتبال کند.
نیرویی که میتوانست ضامن سلامتی اخلاقی و خودکفایی اقتصادی شود و این تنها یک روی سکه بود که در زیر گامها لگدکوب میشد. همه آنچه که میتوانست غرب را از رسیدن به آرزویش که همان «دهکده جهانی» بود باز دارد و صهیونیسم را در نیل به حکومت یکپارچه جهانی زیر پرچم یهود ناامید سازد. از همین رو بود که دیگر، همه جوانان آمریکای لاتین از فرهنگ و سنت آبا و اجداد خود بیخبر شدند. آنها دیگر شاعران، نویسندگان، مصلحان و آزادی خواهان خود را نمیشناختند و به عکس تصاویر قهرمانان پوشالی میدانهای ورزش جدید را زیور اتاقهایشان میکردند.
شاید هیچ خیانتی، نابخشودنی تر از آن نیست که آرزویی خرد، کم دوام و نازل را برای ملتی، بزرگ جلوه دهند و او را از دسترسی به تمنّایی بزرگ، مستقل و رهایی بخش باز دارند...
ورزش حرفه ای، جوانان بلند پراز آمریکای لاتین را به آینده ای دلخوش می شاخت مملو از چراغ و رنگ، ماشین های لوکس، سفرهای اروپایی و لذت زندگی و این تمامیت آرمانی بود که جایگزین همه فرهنگ، هویت و ثروت ملی شد؛ نوع جدیدی از برده داری ...
برده داران نوین استعمار، همه آدم ها را در میدان ورزش بر حسب قدرت بدنی قیمت گذاری می کردند. هیچ یک از تماشاگران این میدان ها هم نمی دانستند که استعمار پیر، در همان لحظات پرالتهاب میان خنده و گریه تماشاگران چگونه چنگ در مال و جانشان انداخته و از هویت و شأن حقیقی خارجشان می سازد.
...
بسیاری همواره بر این فرض بیاساس پای فشردهاند که ورزش مدرن، فاقد بار فرهنگی است و به صورت طبیعی سیر و سفر خود را در عرصه زمین و میان مردم دنبال میکند. علیرغم آنکه بر حسب آنچه که در بخشهای پیشین ذکر شد، هیچ حرفه و عملی خالی و عاری از بار فرهنگی و بالاخره نظام نظری و اعتقادی ویژه نیست.
ورزش غربی، اگر چه به صورت طبیعی بار فرهنگ امانیستی پس از رنسانس را حمل مینمود...
قشر جوان، قشری است که به تبع تمایلات غریزی و توانایی جسمانی مستعد شکل گیری است و خامی او اجازه نقد جهان پیرامونش را نمی دهد...
جوانان مستعدترین گروه برای ورد به جهانی نو هستند. جهانی که لیبرالیسم به نفس سرکش و مهیای آنان امکان جولان می دهد و فریبندگی مظاهر مدنیت غرب، آنان را مستعد پشت پا زدن به همه سنت ها و موازین فرهنگ مذهبی و ملّی می کند ... فرهنگی که به تمامی ارزش های آسمانی و الهی اقوام پشت پا می زند و آدمی را بریده از تاریخ گذشته و ناامید از آینده محتوم پس از مرگ، در چنگال «حال» و دم غنیمت دانی گرفتار می آورد.
... و شاید این عبارت چرچیل بیانگر بسیاری از رازهای پوشیده باشد: «ستونهای کاخ امپراتوری روی استادیومهای فوتبال ایستاده است.»(8)
------------------------------------------
پینوشتها:
1.کیهان ورزشی، س44، ش560، ص50.
2. همان، ص50.
3.همان، ش561، ص8.
4.فتحی، هوشنگ، فوتبال، خشونت و سیاست، صص32 و 33.
5. کیهان ورزشی، س45، ش567، ص20.
6.همان
7.کیهان ورزشی، س45، ش546، ص17.
8.همان، س55، ش1175، ص48.
-------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
درباره خودم
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
بایگانی
اشتراک